حمیده زرآبادی به عنوان منتخب استان در مجلس شورای اسلامی، بدون تردید برانگیزنده دو پرسش بنیادین است، از یک سو چرا ایشان انتخاب شدند و از سوی دیگر انتخاب ایشان چه معنای دارد؟ درباره پرسش نخست به کررات در تحلیل انتخابات  سخن رفته است اما کمتر کسی به این پرسش پرداخته است که این انتخاب چه معنایی دارد؟

حمیده زرآبادی نخستین بانوی جوان و در عین حال یکی از ناشناخته¬ترین نیروهای سیاسی در استان بود که فرصت حضور در مجلس شورای اسلامی را به دست آورده است.  اینکه، چه می¬شود جوان بودن، زن بودن، ناشناخته بودن که هر یک را می¬توان به نحوی به عنوان نقطه ضعف ایشان مشخصاً در استانی با بافت معلومی که دارد به یک نقطه قوت تبدیل کرد بیشتر از اینکه بخواهد تحلیل شود نیازمند نشانه شناسی است. در تحلیل، ما به سراغ چرایی انتخاب می¬رویم، اما در نشانه شناسی از این نوع، ما به دنبال پیامی که می¬خواهیم  با رای خود بدهیم می¬رویم. از این¬رو، آنچه در پیش¬رو می¬خوانید بیشتر از آنکه به سابقه انتخابات بپردازد و آنچه رفته است را تحلیل کند به پیامی که مردم قزوین می¬خواستند با رای خودشان به ایشان بدهند، می-پردازیم. از این حیث نگارنده، بر دو ادعا نیز خط بطلان می¬زند. اینکه، رای مردم قزوین نه، رای به شخص ایشان بوده است و  نه،  بخاطر تلاش تیمی و تبلیغاتی گروه اصلاح طلب بومی حامی ایشان که از نظر من هیچ یک از این دو ادعا درست نیست. به نحوی که از اساس نگارنده مدعی است که هر کسی با هر تباری جدا از جنسیت در هر سن سالی حتی به دور از تبلیغات و کار تیمی تنها با برچسب اصلاح طلب می¬توانست جای ایشان امروز در مجلس باشد. به نحوی که رای به ایشان بیشتر از اینکه رای محلی و بومی و رای به تخصص و کاردانی باشد یک رای کاملاً سیاسی و ملی است با ویژگی¬های خاص خودش؛ نمی¬خواهیم دچار تقلیل¬گرایی و قضا قدر شویم علی االدعا زحمات تیم همراه ایشان و صلاحیت شخص ایشان را زیر سوال ببریم؛ که قطعاً هر دوی این دو عامل از اساس قابل توجه است ولی آنچه بیشتر از همه تاثیر گذار بود پیامی بود که مردم می¬خواستند بدهند نه انتخابی که می¬خواستند بکنند. ویژگی¬های شخصی و کار تبلیغاتی توامان با یکدیگر زمانی مهم است بخواهیم به یک نفر رای بدهیم نه اینکه بخواهیم پیامی بدهیم. پس باید بر هر دو ادعا خط بطلان زد، چرا که مردم نه به  شخص ایشان رای دادند، نه نیروهای اصلاح طلب حامی ایشان دراستان، بلکه مردم به یک اصلاح طلب در سطح ملی رای دادن که در استان فرصت انتخاب شدن یافته بود. بنابراین، رای به ایشان رای به آقای قوامی یا آقای علیخانی و اساساً هر نیروی سیاسی اصلاح طلب در استان نیست که چه بسا اگر هر یک از این بزرگان نیز فرصت حضور داشتند که حتماً رای می¬آوردند، بلکه رای به اصلاح طلبی در سطح فراخ آن است.

-    در وهله اول چنین پیامی گول زننده است؛ « اینکه یک زن، یک جوان، بدون سابقه سیاسی،  با لیبلی از سوی  یکی از حاشیه¬ای ترین جریان¬های سیاسی در کاست قدرت، در فرصت اندک برای تبلیغ و هزینه¬ای اندک¬تر نسبت به سایر رقبا، در استانی که جناح راستش در آن یکی از نیرومند¬ترین جریان¬های سیاسی در کشور است و سنت و محافظه¬کاری از شاخصه¬های فرهنگی آن است می¬تواند بیشترین رای را از آن خود کند ».  دراین وهله، پیام به ما می¬گوید:  مردم استان مترقی¬تر از پیش در مسیر توسعه سیاسی قرار گرفته¬اند و برایشان زن بودن، جوان بودن، تبار خانوادگی، تبلیغات، قومیت، سنت¬گرایی در ذیل مسائل ملی، سیاسی و دغدغه¬های کلان است. اما در وهله دوم وقتی به عمق مسئله می¬پردازیم کمیک کار لنگ می¬زند. این پیام زمانی درست است که هر یک از مولفه¬های مدرنیزاسیون، توسعه¬سیاسی، شعور سیاسی، تحزب به واقع مصداق عینی داشته باشد، نه اینکه با یک رای به صورت برعکس تشخص بیابد. در این پیام، بیشتر از اینکه سیاست موج بزند، غیاب سیاست موج می¬زند. این پیام بیشتر از اینکه برآمده از سیاست با سبقه تاریخی، فعالیت احزاب، رشد مدرنیزاسیون و شاخصه¬های فرهنگی باشد و اساساً برآمده از یک انتخاب ایجابی با مولفه¬های نظیر کاردانی، سبقه سیاسی، توانایی فردی، برنامه استانی و ملی که یک رای سلبی با دال خالی از هرگونه مولفی است که می¬توان به عنوان تراز بالای توسعه سیاسی قلمدادش کرد. تحلیل¬هایی از این دست را نمی¬توان با حضور در پای صندوق رای سبک سنگین کرد و اساساً با تعداد آرای اخذ شده آن رتبه¬بندی هم نمی¬شود بلکه، چه قبل و چه بعد از انتخابات باید برای تک تک کسانی که از آن¬ها مطالبه رای داریم باید  برنامه داشته باشیم، از آن مهم¬تر کسانی که رای می¬دهند باید مطالبه داشته باشند و مطالبات خود را بشناسند، تا بتوان آن میزان رای را به حساب آورد و به عنوان پشتوانه آن را خرج کرد. در غیر اینصورت،  آن رای تنها یک چند هزار ورق کاغذ است که هیچ وجه عینی ندراد، ذهنیتی از مردمی است که رای دادند نه عینیت آنان. به همین صورت حضور یک پادگفتمان عاری از عینیت حضور، که آن¬ هم نه از جیب سهام¬داران آن در استان، که در خارج استان خرج می¬شود هیچ معنای ندارد. مضافاً که کدهای اشتباهی به ما می¬دهد هر کسی می¬تواند با یک لیبل و برچسب نماینده یک استان شود! نیازی نیست حتماً کارنامه درخشانی داشته باشیم و مراقب تصمیماتی که می¬گیریم باشیم، چرا که مردم به ما رای نمی¬دهند بلکه به برچسب ما رای می¬دهند! کسی مطالباتی ندارد، یا اگر دارد توانایی بیان آن را ندارد یا اگر داشته باشد ما متصدی آن نیستیم بلکه آن¬ها به بیرون از استان چشم دارند. خلاصه، ما نه کارگزار که تنها قاصد آن پیام هستیم! نتیجه؛ در بهترین حالت ممکن است دور بعد رای نیاوریم! اما بدتر از آن می¬توانیم به عنوان الگوی سرآمدی شویم برای ناامیدی تا امید!

-    اما این پیام می¬تواند نقطه عطفی شود برای گذار به برهه جدیدی در مدیریت استان که بی¬شک حضور خانم زرآبادی در آن باید به فال نیک گرفت. نخست، گسیخته شدن استیلای هژمونیک مردان در مدیریت استان. دوم، اینکه جوانان بجای اینکه به مهره¬های قدیمی متکی شوند خود و برای خود فعالیت کنند و مدیریت استان را به دست بگیرند. سوم، از بین رفتن شخص¬محوری و از آن مهم¬تر نوچه¬پروری که از جانب اشخاص نسبتاً کاریزماتیک در اشل کوچکتر در استان معمول است، اینکه به جای تکیه بر شخص و تشخص فرد، کارجمعی و تشکیلاتی را کلید زد. چهارم، حذف قومیت¬گرایی و رای طایفه¬ای. پنجم، افشای این باور اشتباه که نیروهای حاشیه¬ای¬ شهری فاقد شعور سیاسی هستند و به جریان¬های سنتی تمایل دارند یا این باور اشتباه¬تر که آنان زودتر گول تبلیغات را می¬خورند. نقاط عطفی که اتفاقاً آسیب¬پذیرتر نیز هست؛ یک پیام ملی نیاز به حضور جدی در سطح ملی از سوی منتخب استان دارد، مردم قزوین خسته شده¬¬اند که نماینده¬شان همیشه خاموش و در حاشیه است. زنان به واسطه حضور نماینده¬ هم جنسشان مطالبات بیشتری برای رفع محدودیت¬های اجتماعی، سیاسی، مدیریتی خود دارند. سوم، جوانانی که به ایشان رای داده¬اند نه به این واسطه که ایشان از خودشان بالاتر است به ایشان تمایل نشان داده¬اند بلکه به این دلیل که چون ایشان یکی از خودشان است از او حمایت کردند، بنابراین، هر یک از آنان خود را به نحوی رقیب ایشان قلمداد می¬کنند، که این امر می¬طلبد آنان را در یک مدیریت جمعی سهیم کنند. چهارم، از بین رفتن شخص محوری تنها کفایت نمی¬کند که لازمه آن تقویت بدنه اجتماعی در سطح نیروهای اجتماعی است، در غیر اینصورت همین عامل می¬تواند به ضد خود تبدیل شود. پنجم، از بین رفتن قومیت¬گرایی زمانی نشانه تجدد محسوب می¬شود که عدالت در بین همه تمام قومیت¬های استان رعایت شود، در غیر اینصورت می¬تواند مستعد مشکلات بیشتر شود. ششم، نیروهای حاشیه¬ای به واسطه نیازهای عینی و بیشتر، کم صبرتر و واقع¬گراتر هستند به نحوی که اگر مشکلات اقتصادی، رفاه، بیکاری در حاشیه قرار گیرد می¬تواند به نیروهای عمل¬گرا با نگاه غیرسیاسی و حتی با افکار سیاسی بسیار مرتعجانه تمایل نشان دهند.
- دکتر کیانوش دل¬زنده